یادم بمونه...
فردا، روز ارزشمندی هست واسه م که بالاخره رسید!
این تاریخ و این لحظات اینجا بمونه به یادگار...
و در کنارش دارم با دستهام میرقصم. تصویرها از درونم ساخته میشن و با دستهام به دنیا میان... این بار عروسک سازی در جنس ها و مدل های مختلف... تصویرسازی و بعد خلقشون... همراه با صدای من و قصه م و کلمه ها که ویس میشن..
تمرین شگفت انگیزیه برای من؛ با همون قدم های کوچک...
تنها چیزی که رستگاری میاره و ادامه دادن رو هدفمند میکنه، باور به خود و باور به توانمندی هاست. همونی که داری له میشی اما میدونی یاد میگیری و میدونی از پسش برمیای...
قدم های کوچک دیگه م رو هم برداشتم. نوشتن و به خود پرداختن و با خود بودن و با خود ماندن،، کار خودش رو میکنه همیشه. هرچند جای خالی چیزی در قلبم درد میکنه اما دارم رسیدن به ( رستگاری با این جای خالی) رو تمرین میکنم؛ تمرین و زندگی...
حقیقت رو بدون رویا بافی، تمرین میکنم برای عصیان و رستگاری!
من برای تغییر زندگیم، چاره ی دیگه ای ندارم! ادامه دادن با ذکر تحمل کن... داره خوشم میاد ازش...
برم که 6 صبح باید بیدار بشم...
به به خیر باشه :)