سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

یادم بمونه که ...

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۵۷ ب.ظ

این مدت خیلی کارها رو پیش بردم:

من همیشه سر کلاسها جوری می شینم انگار آخرین بار شنیدنشونه. اما خیلی با دقت تر شنیدمشون که برای امتحانات تقریبا وقتی نذارم 😅 و خب یادگیری هم همیشه برای من قشنگه. فایل هایی رو باید روشون کار می‌کردم که خیلی خوب جلو رفتم. استارت یک سری کارهام رو زدم. و..

با وجود مشغله ی زیااد، خونه تمیز موند، آشپزخانه با غذاهای سالم، سبزیجات تازه و کیکهای لطیف، روشن و خوشبو و سلامت موند و.. 

 

خب از خودم خیلی راضیم. هرچند دیروز و امروز تنش رو زیر پوستم حس میکردم. و ردی از فشار رو می دیدم که حتما باید بهش رسیدگی کنم. چون مشاهده ی همه جانبه و ریزبینانه ی خود، لازمه ی عشق به خوده.. و یکی از راه‌های رسیدگی من، گفتگوهای سالم با خوده. که یک دفعه می بینم واگویه ای نیست و من دارم با یک دوست، گپ شیرین میزنم 😊

 

استادم پیام داد و گفت برای ارائه ت، افراد بزرگی دعوت هستن و... و این ارائه، از اون کارهاست که هی ازش میترسیم اما تهش که از پسش براومدیم، یک قدم از خودمون جلوتریم و می بینیم ترسی نداشت و چه شیرین عسلی شد 😊 ولی باید روش کار کنم و مثل همیشه در دقیقه نودترین حالتشم.. 

 

امتحانات میان ترم هم از شنبه به طور فشرده شروع میشه. فقط تاریخ هاشون رو یادداشت کردم که یادم نره برم سرشون 😅 والا خوندنشون پیشکش. ولی خارج از شوخی، حتما باید دقیقه نودهایی رو واسه شون صرف کنم 😂

 

دوشنبه اونقدر سرگرم کارم شدم و توش غرق بودم که یادم رفت برم سر کلاسم. و به 20 دقیقه آخرش رسیدم.. 😅

 

و خب... یادم بمونه تو کارهایی که شروع کردم، قدم های شجاعانه بردارم و با جسارتم بتازم.

یادم باشه آزاد، ناشیانه، واقعی و دیوانه وار برقصم.

یادم باشه هیچی جدی نیست و مهم فقط بهترین خودم بودنه. بهترین هرکس یه شکله. بهترین من در این لحظه، ساختن جهان رؤیاییم هست که توش شجاعانه و دیوانه وار و عجیب برقصم.. 

بهترین ما هر لحظه یه شکله. با همونی که لحظه، الان واسه ت خواسته هرچند کم:

شجاعانه پیش بری...

و جسورانه برقصی... 

و به اونچه دنیا، دیوانگیش میدونه و ناجور، اما قلبت تاییدش میکنه، عمیقانه اعتماد و عمل کنی... 

برکت و فراوانی و خیر ازش سرازیر میشه.

 

همین دیگه. من برم دمنوش گل سرخم رو با کیکی که امروز پختمش، بخورم.  خورش کرفس رو بار بذارم که غذای فردا که از 8 صبح تا 7عصر کلاس دارم، فکرم رو بهم نریزه!! 

 

حواست هست چه چیزاهای کوچیکی میتونه انرژیِ فکرت رو بندازه تو مسیر نادرست؟ پس فقط دست به کار شو!! 

 

معمولا بزرگترین ها، از همین کوچکها شروع میشه اگر اصلا بزرگ و کوچکی در کار باشه!! 

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۰۷
سایه نوری

نظرات  (۵)

راستش همون وسطاش حس کردم راه من نیست انگار.یه جا گفتی من از قبلش هم ادم اهل برنامه ریزی نبودم.

به من برنامه ریزی و رو برنامه رفتن ،ارامش و اطمینان خاطر میده.سابه من یه اوم ذهنی و منطقیم.ریاضی خوندم.تو پست نسیم هم یه جا از برنامه ریزی نکردن گفته بود با خودم میگفتم مگه میشه.دنیا داره رو برنامه ریزی و منطق و ریاضی پیش میره.

به هر حال من فکر میکردم این بی برنامه بودنه ازارم بده،ارامش رو ازم میگیره.من حتی اخمال کار هم نیستم سایه و معمولا همیشه جلو هستم.عید زودتر خونه تکونی کردم دم عید راحت باشم.برای اسباب کشی هفته ها قبل بهش فکر میکروم و چیزهای غیر ضروری رو بسته بندی کرده بودم.جلو جلو هود رو پاک میکروم به نیت دم اخر که کارم زیاده کثیف تحویل ندم.میخوام بگم خیلی با بی برنامه بودن فاصله دارم و تاب نمیارم اون مدل زندگی رو. اما عاشق اون زندگی در لحظت بودم.فکر کردم شاید بشه هر دو رو باهم داشت.

پاسخ:
زهره جاان قطعااا میشههه..
البته منم همیشه تو ریاضی، فیزیک، زیست و شیمی بالاترین نمرات رو میگرفتم و سالها تدریسشون میکردم جانم.. یعنی میخوام بگم شدنیه و ربطی نداره..

و اگر دقیق بخونی نوشتم مرز باریکیه بین نظم، بی برنامگی و هیچ نکردن با  این سبک.. (البته که من برای این هیچ کار نکردن هم روش خودم رو دارم و خیلی وقتها به جای انجام و حل و تقلا،، حل میشم.. بی هیچ و خب واسه من جواب میده و بی اینکه بخوام درون و بیرونم پر از سکوت و جرقه و هماهنگی و یکی شدن با هستی میشه، تو پستهای قبلی ازش گفتم)
 و به نظر من هیچ منافاتی بین مدل تو و در لحظه بودن، نیست. فقط کافیه پیش بینی کردن، کنترل گری، منیت، خواستن اینکه همه چیز اونجور بشه که تو میخوای، قدم به قدم دانستن هر چیز در آینده، تا بعد بتونی بهش بپردازی رو، رها کنی.. خیلی چیزها اونجور که ما میخوایم نمیشه. و ممکنه به زور اونجور که بخوایم، بکنیمشون اما معمولا شعفی تهشون نیست. 
چون معمولا اسیر گذشته بودن و زندگی در آینده، باعث شلوغی ذهنه. باعث واگویه ست و باعث از دست دادن لحظه. گذشته تو رو میبره به سرزنش. آینده تو رو میبره به ترس و تمایل به کنترل که باعث بی انرژی شدن روحی و ناامیدی و معضل روابطه چون راستش خیلی چیزها در کنترل ما نیست.. و اینها خوددوستی و پذیرش رو هم در تو میکشه.. کنترل، باعث دافعه، جنگ، پرخاش، روابط ناآرام میشه. از درون ناآرام هم میاد. و معمولا هرچه بترسیم از، از دست دادن و هرچه بخوایم خود واقعی رو پنهان کنیم،، بیشتر کنترل میکنیم. 

به سبک خودت، با وجود طناز و منحصر به فرد خودت، با خلقت و مدل خودت، راه حضور تو لحظه رو پیدا کن.. و از قدم های کوچک، حضور و هوشیاری، درک زیبایی ها و استفاده از حواس 5 گانه ت کمک بگیر. ما برنامه ریزی میکنیم یا نمی کنیم که حالمون خوش باشه! اگر با برنامه، خوشی که چرا عوضش کنی. اما با خودت روراست باش، که کنترل گری نباشه که باعث آرامشته و در مقابل اتفاقات دنیا و افرادش ازش استفاده کنی..و هرچه در تقلای چیزی باشی، بیشتر ازت دور میشه. پس فقط به در لحظه نبودن هات با آگاهی نگاه کن و باهاشون مهربون باش و گاهی هیچ کاری رو انجام بده!! حل شو به جای حل کردن. قبلا زیاد ازش گفتم..
و اون منحصر به فردی و باارزشی هرگز نباید با توهم قاطی بشه..
خوش باشی جانم.. 

خیلی خوب بود. ممنون.من همیشه پستهای شما رو کا می‌خونم یه لبخند رو لبم می‌شینه و دلم آروم میشه. 

پاسخ:
مرسی هستی جان..

چقدر خوب اینو می‌شنوم 🙏❤️☀️
۰۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۳۲ بلاگر کبیر ^_^

عزیزم... چه خوبه وسط این دقیقه های نودی برای ما هم مینویسی...

پاسخ:
و تو میناا.. چه خوبه که من رو میخونی 💕☀️

سایه تو این طرز فکر رو از کجا یاد گرفتی،قدم اولت کجا بود،کمک کننده هات کجا بود

من هنوزم گاهی نمیفهمم بعضی از کلمات رو 

و عمل کردن بهش خیلی سخته معمولا اصلا تو لحظه نیستم. انقدر دلم میخواد فکرم و ذهنم خالی باشه

دائم یه فکری هست حتی همون پیاز که خورد میکنم میخوام هم نگاه کنم هم بوش کنم هم ...اون تلاشم برای پرت نشدن،پرتم میکنه

همیشه به هرحال یه جور میشه و من معمولا ۹۹.۹ درصد تو دنیای ذهنی خودم هستم 

مثلا دیشب،وای خدا رحم کرد.دوشاخ رو زدم به برق که برق بالکن روشن بشه،دیدم روشن نمیشه،چک کردم دیدم سیم از وسط بریده شده،حتی سیم رو دست گرفتم.بعدش همش فکر میکردم چی شده قطع شده یه لحظه هم به ذهنم نرسیده این سیم لخت به برق وصل شده خطرناکه،بعد یادم رفته کلا دوشاخ رو از،برق در بیارم.بقط خدا رحم کرد اتفاقی همسرم دید وگرنه بچه ها رو به کشتن میدادم.مطمینم بهش دست میزدن.

من کجام که اینا رو متوجه نمیشم،تو کدوم دنیام،چرا انقدر پرتم همیشه ،هوشبار نیستم اصلا و ابدا

 

پاسخ:
سلام جانم..

ببین زهره، من واقعا این سبک رو بدون کمک یا چیزی از بیرون پیداش کردم. گاهی  با خودم که فکر میکنم حتی میگم چی شد؟! خب یه سری محتوا داشتم که خلق شد قبلا که گفتم به اسم بی هدفی، بی آرزویی، بودنی محض و 2 تا دیگه که یه پنجگانه ی عالی شد و اونجا باز به گذشته رفتم و پله پله نوشتمش. خب من مثل چیزی که الان دارم تو کلماتت می بینم در جنگ با خودم، در تلاش برای تغییر، در تقلا برای شدن، در تلاش برای بهتر و بیشتر (معمولا بهتر و بیشتر رو تو آگاهی و علم و دانستن، خودشناسی و چیزهای این چنینی.. )  بودم و راستش میسوختم. حالا اینو داشته باش تا بعد باز بهش رجوع کنم. بعد اون تقلا، چیزی در درون من رو از آزادی، رهایی، سیالی، در جریانی، بی چهارچوبی، بی تعریفی، بی قانونی، بی نامی،... و هیچ و همه بودن، راضی نمی‌کرد. و من راستش خیلی نمیتونم تو اسارت دوام بیارم. (هیچ کلمه ایم بی دلیل نیست ها میخوام بدونی باید براساس خودی که باهاش خلق شدیم انتخاب کنیم) به خودم گفتم یک بار از دید دیگر، از خلاف جهت پیش برم. خب من هیچ وقت اون قدر آدم برنامه ریزی نبودم. اما دیگه حتی هدف و خواستن و دلیل و فلان  رو رها کردم. دیدم خیلی جاها شد واسه م و رسیدم اما بعدش باز شادی بی دلیل نبود. میفهمی؟ و تغییر دید و جهتش شد چیزی به اسم بی هدفی و بی آرزویی که چند سال پیش واقعا ترسناک می اومد واسه م. حالا باز فکرهایی به سمتش هستن. و خیلی در خود شدم. حس عجیبی شد. مرحله به مرحله پیش می‌رفت. من عاشقش شده بودم. و خب حتما دیدی از پست اولم اینجا بهش اشاره های ضعیفی میکردم و به مرور قوت می‌گرفت. چون کلا این راه همینه. من سالهاست هدف نویسی نمیکنم. نمی گم بده. واسه من کار نمیکنه. این روش خیلییی سخت بود. هیچکس تاییدش نمیکنه. شدیدا نکوهش میشه. فشار میارن روت. اما تو عالمی ساختی که توش دیوانه ای به تمام معنا و هیچ مهم نیست. بعد اون ذکری که بارها و بارها تو پستها نوشتم شد زندگیم: من لحظه ی حالم بی هیچ خواسته و شدنی. من هیچی نمی خواستم هیچ بیشتری و هیچ بهتری،، حتی توی چیزهای عالی. به جمله های قبلم می خوام برگردم. من هیچ بیشتری نمی خواستم حتی توی آگاهی. حتی توی دانستن. حتی توی خوددوستی، حتی توی خودشناسی. توی... توی بهترین های عالم هم بیشتری نمی خواستم. انتظاری نبود و میشد. بیشتری نمی خواستم و سرریز میشد. زیباترین رقصم رو با ساز لحظه رقم میزدم و خب رنج هام عمیق تر و سوزنده تر و شادی هام هم عمیق تر و سوزنده تر شد. عصبانیتم هم.. میخوام بگم هر سبکی خوب و بدش رو داره. من 2 تا محتوای 2000 کلمه ای فقط درباره این نوشته بودم که چطور میشه هیچ بزرگتری رو نخواست اما کوچکم نشد. چطور میشه بزرگ نخواست اما بزرگ شد.. چطور میشه انتظاری نکشید اما رسید. چطور افق دیدت، حجمی از جادو میگیره در حالیکه تو اینجایی و بس!!! و حالا واقعا جای گفتن اون همه نیست. منظورم اینه این سبک اصلا کوچک شدن نیست. تمرکزت، حضور ذهنت، قرارت، تنهائیت، هوشیاریت، هرگز یک شبه رشد نمیکنه و من برای هرکدام از اینها، از دست دادم، درد کشیدم، هزینه دادم. اما راستش توی اون دردها هم لذت بردم. هرگز حس گذشته رو نداشتم که خب اینم شد که چی.. (خیلی بادقت بخون سطرهای بالا گفتم از این مدل شدن‌ها که راضیم نمی‌کرد) یادت نره میوه ی آگاهی، نه تنهای آزادی که انزوا و تنهاییه.. پس قبلش باید تو برای تو کافی باشه. ما شجاعت کاری که میکنیم نیستیم. ما جسارت چیزی هستیم که عواقبش رو تاب میاریم. و 2،3 تا جمله ی آخرم، تیتر محتواهای 1000، 1500 کلمه ای من بودن. یعنی میگم تجربه و راه پشتشه. و مرز بین این سبک و هیچ نکردن و پوچی و انفعال، یا آرام کردن خود پشت دیوارهای توخالی و پوشالها، در منطقه امن ماندنها به بهانه ی اینکه من بی آرزو و رها هستم و مسائل این چنینی خیلی باریکه. و تو هر لحظه باید هوشیار، تیز، و در جریان باشی با چشمانی بینا و گوشی شنوا و پوستی حساس و چشیدنی عمیق و حس های ششم و هفتم و فلان.. من همینی که دارم رو پیش میبرم و میرم. من هرلحظه خودم رو برای یک بیشتر یا شدن هرچند عالی، بازخواست نمیکنم. من با یک چوب بالای سر خودم نایستادم. من عجله ای ندارم چون همونطور که قبلا بارها گفتم اگر اینجا و حالا نشه، هیچ جا و هیچ وقت دیگه هم نمیشه. حتی کاری به درست و غلط و اثبات این سبک آزاد هم ندارم. چون ممکنه فردا چیز دیگری بشم و من تسلیم و پذیرای پویایی هستم. چون لحظه بهترینه و من با تجربه ی لحظه ساخته میشم و به کوکش و به زمانش... من کاری به هیچی ندارم اما خودش اگر بخواد میشه!! و این مدل زندگی مسئولیت تمام میخواد. زهره جانم من مسئولیت هرچیزی اون بیرون رو میکشم درونم. هیچ چیز اون بیرون از تاییدش، از رقابت‌ش، از مافوقش، از زمان بندیش‌، هیچیش نمیتونه منو وادار کنه به عملی یعنی خوب هم در نمیاد مگر من بخواد.. تو توی این مدل دیگه نمی تونی بگی شوهرم بهم توجه نکرد. کمک نکرد . و فلان. چون اساسا آزادی و آزاد میکنی و از درونت تغذیه میشی. از خودت قدردانی میکنی. تو د نبال هیچ بیشتر و متفاوتی نیستی حتی عشق همسر!!! عجله نداری و فشار و زور نمیزنی. من دنبال هیچ نیستم دیگه. حتما پست های قبلی رو بخون. هیچی یادم نمیاد جانم که کمکی از بیرون داشته باشم. فقط با تجربه هام و تحلیل های شفاف شده م  شروع شد. دیگه به امید تغییر صفات حتی بدم هم لحظه م شادی لحظه م رو بر باد نمیدم. این کتاب رو نمی خونم که بیشتر یاد بگیرم و بعدش فلان بشم. با بی هدفی و بدون تحلیل و قضاوت و پیش داوری میخونم تا چیزی که بخواد بشه.. مرز  این سبک، با بی نظمی و آشفتگی خیلی باریکه. ممکنه مدام گم بشی تا اطرافت تاریک بشه.. تاب آوردن و عشق باید داشته باشی. من فقط لحظه رو باشکوه پیش میرم. و دنبال هیچی نیستم. حتی اگر بد باشم و خودنادوست و فلان دوستش دارم. خب لحظه الان اینه. و نظم و توجه به باورها باید زیر پوست این روش تزریق بشه. پست های قبلی من رو بخون. آرزوهای خونخوار و....  اگر اینجا و این لحظه نشه، حتی با هیچ بیشتری در بهترین ها هم نمیشه اگر به خاطرش لحظه فدا شده باشه. اگر به خاطرش فشاری به قامت ذهن و قلب و جسم نازنین تو اومده باشه. لحظه رو به تمامی بزی و و منتظر هیچ بیشتر و بعدی حتی در عالی ترین صفات انسانی نباش. زهره جانم خواهش میکنم اگر این راه، رو درونت نمی پذیره، دنبالش نباش. ولش کن. قدم های کوچکی که زهره ی نازنین درونت رو آرام میکنه بردار. و بدون هیچ سبکی بد یا خوب کامل نیست. تو به معنای واقعی مال راهی هستی که همه چیزش رو بخوای. و خیلیییییی حرفهای دیگه که دیگه وقتش نیست فعلا... 
مراقب خودت، خود زهره باید باشه! مراقبش باش شاهدانه و هوشیارانه. مهربان و به وقتش سخت گیر ریز بین نرم!! خوش باشی جانم.. 

این از اون پستهایی بود که سراسر گرما و دلنشینی داشت🥰❤

و آخرین جمله " اگر اصلاً بزرگ و کوچکی در کار باشه "  بهه بهه🍀

پاسخ:
گیسو ❤️🌸

🙏🙏💕

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">