سایه های نور و....

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

زندگی گذر از نور به سایه و سایه به نور است...

شاخه های پریشانیم، تو را میخواهند

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۱۳ ق.ظ

امشب چیزی جز پریشانیم نیست..

نگاهم درخت میسازد از  این پرده، این دفتر، این خودکار...

و شاخه ها، تنه ی پریشانیم را می خراشند.. 

از خونش، درخت پریشانی دیگری میروید... 

کاش نگاهی هم تو را پرنده میکرد؛ اینجا تا صدایت بخواهد شاخه و درخت هست! 

بر شاخه های پریشانیم بنشینی و بخوانی

تا از یادم نرود صدایت، خنده هایت...

پریشانیم، صدای تو را کم دارد تا جهانی را بیاشوبد!

درخت به درخت لانه ات میشوم،، 

تو فقط پرنده شو؛ بی وقفه بخوان... 

 

#خلق_شبانه

#خلق_بداهه

#خلق_بی_ویرایش

#خلق_وحشی

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۹/۰۶/۲۱

نظرات  (۷)

من بیشتر کنجکاو اینجای این متن هستم ...

" و شاخه ها، تنه ی پریشانیم را می خراشند ... از خونش، درخت پریشانی دیگری میروید... "

به نظرم روییدن جذاب و مهمه حتی اگه روییدن پریشانی باشه (که همیشه برایم عذاب آور هست) روییدن از دیدگاه من یعنی هنوز امیدی هست که از رویش شاخه ای صدایی صدایت کند و قلبی دیگر بتپد ... یاد مولانا می افتم شعرش بلنده ولی میگه اگه به مقامی رسیدی که فهمیدی اون چیزایی که تا حالا خودت را باهاش تعریف می کنی نباشی میفهمی که تعریف جهان (روییدن) میتونه یه چیزی فارغ از چیزی باشه که در تفکرات من بگنجه

" گر به این نقطه رسیدی ... به تو سر بسته و در پرده بگویــم ... تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را ... آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی ... خودِ تو جان جهانی "

 

پاسخ:
عجب کامنت جذابی.. 
ما نه تعریفها و چهارچوبهای جهانیم و نه اونچه فکرمون هر روز میگه و میگه.. 
ما واقعا فراتر و ورای اینها هستیم؛ ایجاد چنین باوری از همه سخت تره.. 
ممنون از شما.. 

تو فقط پرنده شو؛ بی وقفه بخوان... 

 

:)

پاسخ:
😊

پاسخت به کامنت سپیده چقدر خوب بود🌹

پاسخ:
😊
۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۳۷ بلاگر کبیر ^_^

:)

پاسخ:
😊

این نوع خلق سخته

شاید در وجود من معلمی هست که هیچ وقت به خواب نمیره!

پاسخ:
آره سپیده وقتی ایده آل گراییم، معلممون نمیخوابه...
وقتی کنترل گریم، معلممون فقط ایراد میگیره و خط و نشون میکشه..
وقتی اسیر بند و قانون و کلیشه و چهارچوب و تعریف هستیم، معلممون آزاد نمیشه.. 
وقتی نظر و قضاوت بقیه خیلی واسمون مهمه، معلم قاضی وحشتناکی داریم.. 
وقتی با شجاعت نمیزنیم تو دل ترسهامون، معلم ترسوی عقب ایستاده ای داریم..
و وقتی دنیا و آدمها و خودمون رو خاکستری نمی بینیم.. وقتی خوب سیاهی ها رو نمی پذیریم، منتظر یه خلق سفیدیم با یه معلم سفید... که خب فیک و مصنوعی و خط کشی شده ست..
وقتی مهم بودن مهمه، معلممون فرد مهمیه که همه باید اهمیتش رو ببینن و اهمیت، مخالف دیوانگی و عصیان و غوغاست... 
من همه ی اینها بودم؛ شدید.. هنوزم گاهی میشم خفیف تر... یا حتی شدید.. 
اما زندگی و نگاه های جدیدم دارن شکفته میشن.. 

چقد قشنگ بود..
نگاهم درخت میسازد...

پاسخ:
ممنون موچی جان 😊
۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۲۶ مترسک ‌‌‌‌‌

همهٔ متن یه طرف، اون هشتگ «خلق وحشی» هم یه طرف! چه عبارت ایهام‌دار جذابی بود :)

پاسخ:
😄
من خلق با وحشی غریزی ابتدایی هیچ دان درونم رو دوست دارم..
وقتی فکر و ویرایشگر و معلم درونم خاموشه و فقط قلب هستم و ناخودآگاه ... 
نگاه ظریف و شاید .... تون رو دوست داشتم خیلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">